روی دوست...
آن روز که پیراهنم از بوی تو پر شد
آن روز که تا چشم زدم عشق تو رو شد
آن روز که گفتم دگرم نیست تحمل
دل واله شده غرق به رویای چپاول
آن روز ندیدی نگران گشتم از این
گفتم که خدا کاش نمی شد دلکت زار
آخر به کدام قصه بگویم سخنم را
این شرح تمنای وصال روی معشوق را
ای کاش به روزی رسم آخر که ببینی
این دل به خودم نیست ز عشاقی و دوریست