سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شما را نمایاندند اگر مى‏دیدید ، و راه نمودند اگر مى‏یافتید ، و شنواندند اگر مى‏شنیدید . [نهج البلاغه]

دوست خوب
نویسنده :  محمود

گل من گریه مکن
سخن از اشک مخواه

که
سکوتت گویاست
از نگه کردنت احوال تو را می دانم
دل غربت زده ات

بی نوایی
تنهاست
من و تو می دانیم

چه غمی در دل ماست

 گل من گریه مکن
اشک تو
صاعقه است
تو به هر شعله ی چشمان ترم می سوزی

بیش از این گریه مکن

که
بدین غمزدگی بیشترم می سوزی
من چو مرغ قفسم

تو در این کنج قفس بال و پرم می
سوزی
گل من گریه مکن

 که در آیینه ی اشک تو غم من پیداست
قطره ی اشک تو
داند که غم من دریاست
دل به امید ببند

نا امیدی کفرست

چشم ما بر فرداست

ز تبسم مگریز

در دندان تو در غنچه ی لب زیباست
گل من گریه مکن

از تکامل نهراسید   .....
زیرا هرگز به آن دست نخواهید یافت .


شنبه 85/10/2 ساعت 9:0 عصر
نویسنده :  محمود

باران هم بدون آمیختن با قطرات اشک من
بر زمین ریخت  و به جریان آب پیوست .
آفتاب با ملایمت خاصی بر صورتم می تابید
از او پرسیدم : دلیل اشکم چیست ؟
او هم بدون جوابی به من به ابدیت خود پیوست .
از پرندگان در حال پرواز پرسیدم :  دلیل اشک من چیست ؟
آنها هم بدون توجه به سوالم به دنبال رزق و روزی خود رفتند .
تنهایی در کنار رودخانه نشستم و در افکار خود فرو رفتم .
پاسخ به سوال خود را در تمامی طبیعت یافتم
زندگی بدون هدفی وجود ندارد .
بعضی با موفقیت و بعضی با شکست مواجه می شوند
اشک برای سرنوشتی می ریزیم که بر هیچ کس آشکار نشده .
دنبال پاسخی به سوالی هستیم که جواب ندارد
و در آخر می گرییم  -  برای نامعلوم
غرق در تماشای حرکت زیبا و یکنواخت رودخانه بودم که به ناگاه
 سوال خود را تکرار کردم : چرا گریانم ؟
به خاطر اینکه در این زندگی پهناور تنهایی به دنبال حقایقی هستی که بر تو آشکار نیست .
از درخت سالمند پرسیدم : آیا همیشه گریان خواهم بود ؟
او در جوابم گفت : دلیل بودنت را بیاب و به زندگیت جهتی بده
برگی بر صورتم افتاد و اشکانم را پاک کرد
برگ را به دست گرفتم و مبهوت طراحی و پیچیدگی آن شدم
برگی از یک درخت ، در بازوان باد .
شسته شده در زیر باران ، در تماس با گرمای آفتاب
و رودخانه در حال حرکت .
زندگی به راه خود ادامه می دهد . . .

اما یادمان باشد
زندگی را ، زندگی باید کرد


شنبه 85/10/2 ساعت 9:0 عصر
نویسنده :  محمود

سلام به همه دوستای خوبم که مثل خودم عاشق بارون هستن .
تو این چند روز اخیر من خیلی حال کردم چون آسمون بغض خودشو خالی کرد .
امیدوارم که شما هم از این نعمت الهی تونسته باشید نهایت استفاده رو ببرین ،
چون تنها راهی که میشه اشکاتو نبینه کسی اینه که بری زیر بارون گریه کنی .

همیشه گل باشین در پناه حق و زیر سایه پدر و مادر .






رو قلب شیشه ها هی جا می ذاره رد پا
مثل تو که رو قلب من پا رو گذاشتی بی صدا

هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد
می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد

یادت میاد رو قلب من هی تازیانه می زدی
واسه رفتن به هر درو به هر بهونه می زدی

هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد
می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد

دل شیشه می لرزه مثل قلب من تو سینه
راستی چرا کسی نبود قلب منو ببینه

همه می گن بذار بره ,برگرده باز همینه
نمی دونن عاشقتم ,نقشی نداره کینه

هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد
می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد

بگین به دیدنم بیاد !


شنبه 85/10/2 ساعت 9:0 عصر
نویسنده :  محمود


سلام به همه ی دوستایی که میانو نظر می دن 
و سلام به خیلی ها  که ما رو فراموش کردن .
تو این چند وقت خیلی چیزا از خیلی آدما یاد گرفتم من .
اصلاً‏ دلم نمیخواست بنویسم ولی با کمک یه سری از دوستای خوبم تونستم روحیه بگیرم .
همینجا ازشون تشکر میکنم که منو کمک کردن . (خودش میدونه کیه)

 ناگفته هایم را میان

گفته هایت پنهان میکنی

و...

سکوت چشمانم با

بغض هایت لب پر می شود

 

خانه دوست کجاست ؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :
نرسیده به درخت
کوچه باغی ست که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی ست
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد

پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرامی گیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و ازو می پرسی
خانه دوست کجاست ؟

 


شنبه 85/10/2 ساعت 9:0 عصر
نویسنده :  محمود

به نام آنکه
آشنایی را در نگاه
دوستی را در محبت
و
جدایی را در اشک آفرید
 

    آرزو داشتم که با تو در روزگاری دیگر دیدار می کردم
 
روزگاری که در آن زمام قدرت در دست گنجشکان می بود
  
یا در دست آهوان....
  یا در دست قوها....
یا در دست پریان دریایی....
 
یا در دست نقاشان ،شاعران، موسیقیدانان ....
یا در دست عاشقان ، کودکان ، مجانین
بانوی من
تو آن رسوایی زیبا هستی که به آن معطر می شوم
و آن شعر بشکوه که آرزو دارم امضای خود را پای آن بگذارم
و آن زبان که از آن زر و لاجورد می ریزد
پس چگونه می توانم که در میدانهای شهر فریاد بر نیاورم
تو را دوست دارم .... تو را دوست دارم .... تو را دوست دارم
چگونه می توانم آفتاب را در کشوهای خود نگه دارم ؟
چگونه می توانم با تو در بوستانی آزاد قدم بزنم
و ماهواره ها در نیابند که تو محبوب منی ؟
* * *
بانوی من
آرزو داشتم به تو در روزگاری دیگر دل می باختم
 
که مهربان تر می بود و شاعرانه تر
و به رایحهء کتابها .... و شمیم یاسمن
و بوی آزادی
حساس تر
آرزو داشتم به تو دل می باختم
در روزگار فرمانروایی  شمع .... و هیزم
و بادبزنهای اسپانیایی
و نامه های مکتوب به شاهپر پرنده
و پیراهنهای پر چین رنگین کمانی
نه در عصر موسیقی ِ دیسکو..... و خودروهای فراری
و شلوارهای پارهء جین
* * *
نمی توانم مانع از آن بشوم
که سایبانی از یاسمن از شانه ها یم بالا برود
نمی توانم شعر عاشقانه ای را در زیر پیراهن خود پنهان کنم
 
زیرا که مرا در خود منفجر خواهد کرد
آرزو داشتم شبی
شام را با تو در فلورانس باشم
آنجا که تندیسهای میکل آنژ
همچنان نان و شراب را
با زائران شهر قسمت می کند
* * *
آرزو داشتم که از آن ِ من می بودی
در روزگاری که نه به گل رُز ستم روا می داشت ، نه به شعر
نه به نی ، نه به موء نث بودن زنان
اما افسوس که ما دیر رسیدیم
و در روزگاری به جستجوی گل سرخ عشق رفتیم
که نمی داند عشق چیست


شنبه 85/10/2 ساعت 9:0 عصر
نویسنده :  محمود

یه روزی یه پسرکور با یه دختر دوست میشه پسره به دختره میگه اگه چشمام خوب بشه با تو ازدواج میکنم بعد چند وقت یکی پیدا میشه و چشماشو میده به پسره بعد که پسره دختره را میبینه میگه من با یه دختر کور ازدواج کنم بعد که دختره داشته میرفته به پسره میگه مواظب چشمام باش


شنبه 85/10/2 ساعت 8:51 عصر
<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
روی دوست...
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
91738 :کل بازدیدها
4 :بازدید امروز
9 :بازدید دیروز
درباره خودم
دوست خوب
محمود
پسری ساده دوست داشتنی
لوگوی خودم
دوست خوب
لوگوی دوستان
لینک دوستان
سردار عاشق
عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
رسم دوستی
درد دل
وبلاگ ایران اسلام
روزهای خوب مریم بودن ...
اشتراک
 
آرشیو
دوسث
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
طراح قالب